شنيدم گفت مشباقر به الياس / که شصت درصد گران شد نرخ اجناس
بکن آن نرخ قبلي را فراموش / تورم را بگير اينک به آغوش
تورم آن چنان خردت نمايد / که بدبختي زچشمانت درآيد
نبيني گوشت ديگر در خيالت / دل سنگ آب ميگردد به حالت
اگر خواهد دلت چند قطره روغن / گذر بايد کني از چشم سوزن
براي خودرو، آن پولي که داري / کفافت ميدهد بر خر سواري
چنان مسکن به اوج خود رسد باز / که نقشش در خيالت نم کشد باز
ز قطع ارز کالاي اساسي / نداري حق شرح ناسپاسي
صد افزون گر کني هوش و نبوغت / محال است سر کني با اين حقوقت
اگر مفتوح گردد بر تو رحمت / خوراکت اشکنه گردد به زحمت
برنج و ميوه و کل حبوبات / رود در چرخه علم نجومات
اگر گاهي دو شيش آري به هر تاس / خوري يک وعده نان و دوغ و کالباس
خلاصه آن چنان بختت بگردد / که اسبت در طويله، خر بگردد!
بکن آسودگي از خاطرت پاک / به رويش با غلطگيري بزن لاک
در اين آشفته بازار گراني / زرنگي گر تواني زنده ماني
مراقب باش که گر بيمار گردي / ز خرجش از شفا بيزار گردي
اگر خوشدل بر اين يارانه هستي / شنو، رک گويمت ديوانه هستي
اگر خوشدل به اميد بهاري / بدان با کشت جو، گندم نداري
(شاعر: خوشدل ـ سایت: برترین ها)
منتظر پیام ها و نظرات شما عزیزان هستم؛ با تشکر ـ ع. دشتی
نظرات شما عزیزان:
:: موضوعات مرتبط با این مطلب:
اشعار طنز،
،
:: برچسبها:
شعر طنز,
تورّم,