توبه علی گندابی + فایل صوتی

دانلود تقویم 1394 با پس زمینه گل و طبیعت زیبا برای دسکتاپ کامپیوتر

تاریخ درج مطلب: 9 / 9 / 1392

توبه علی گندابی

مفسر تفسیر المیزان مرحوم سیدمحمدباقر موسوی همدانی، این داستان رو نقل می کردند.
علی که در محله فعلی که مصلای همدان نام دارد و در گذشته به آن گنداب می گفتند، زندگی می کرد! به همین دلیل او را علی گندابی صدا می کردند. علی گندابی چهره ای زیبا به همراه چشمهای زاغ و موهای بور داشت که یک کلاه پشمی خیلی زیبایی هم سرش می کرد.
لات بود اما یکجور مرام و معرفت ته دلش بود؛ برای مثال یک روز که تو قهوه خانه نشسته بود و یک تازه عروس به او نگاه می کرد، به خودش گفت: علی پس غیرت کجا رفته که زن مردم به تو نگاه می کنه؟ بعد کلاهش را درآورد و بعد از ژولیده کردن موهاش از قهوه خونه بیرون رفت.
یک روز آقای شیخ حسنی که از روضه خوان های همدان بود، برای روضه خوانی به یک روستا رفته بود. او تعریف کرده که: رفتم روضه را خواندم، آمدم بیام که دیر وقت بود و دروازه های شهر رو بسته بودند و هنگامی که خواستم به روستا برگردم، یادم افتاد که فردا در نماز جمعه سخنرانی دارم و گفتم اگر بمونم از دست حیوان های درنده در امان نخواهم ماند. زمانی که خواستم در بزنم، دیدم علی گندابی با رفقاش عرق خورده و داره اربده کشی می کنه. دیگه گفتم خدایا توکل به تو و در زدم که دیدم علی گندابی درو باز کرد، اربده می کشید و قمه دست داشت.
گوشه عبای منو گرفت و کشون کشون برد و گفت: آق شیخ حسن، این موقع شب اینجا چیکار می کنی؟ گفتم: رفته بودم یه چند شبی یه جایی روضه بخونم که گفت: بابا شما هم نوبرشو آوردید، هر 12 ماه سال هی روضه هی روضه. گفتم: علی فرق می کنه و امشب، شب اول محرّمه! اما تا این رو بهش گفتم، علی عرق خورده قمه به دست جا خورد، بطوری که سرش را به دروازه می زد، با خودش می گفت: علی این همه گناه توی ماه محرّمم گناه!
به شیخ حسن گفت: شیخ! به خدا تیکه تیکت می کنم اگه برام همینجا روضه نخونی! که شیخ می گه: آخه حسن، روضه منبر می خواد. روضه چایی می خواد، مستمع می خواد. گفت: من این حرفا حالیم نیست، منبر میخوای باشه، من خودم میشم منبرت. چهار دست و پا نشست تو خاک ها. بشین رو شونه من روضه بخون! اومدم نشستم رو شونه های علی، شروع کردم به روضه خوندن که علی گفت: آهای شیخ! این تجهیزات رو بذار زمین، منو معطل نکن صاف منو ببر سر خونه آقا ابوالفضل عباس و بهش بگو آقا، علیت اومده. من هم روضه رو شروع کردم: «ای اهل حرم پیر علمدار نیامد/ سقای حسین سید و سالار نیامد». دیدم یک دفعه دارم بالا و پایین می رم و دیدم علی گندابی از شدت گریه، یک گوشه صورتش را گذاشته رو زمین و اشک می ریزه.
روضه که تموم شد، علی گندابی گفت: شیخ! ازت ممنونم می شم یک کار دیگه هم برام انجام بدی؟ رویت رو بکنی به سمت نجف امیرالمومنین، به آقا بگی علی قول می ده دیگه عرق نخوره. گفتم باشه و رفتیم خونه. فردا که در مسجد بالای منبر رفتم، گفتم: آهای مردم! به گوش باشید که علی گندابی توبه کرده. روضه که تموم شد مستقیم به در خونه علی گندابی رفتیم. در که زدیم زنش در رو باز کرد، گفتیم با علی گندابی کار داریم، که زنش گفت علی گندابی رفت، دیشب که اومد خونه حال عجیبی داشت، گفت باید برم، جایی جز کربلا ندارم، یا علی آدم می شه برمی گرده یا دیگه برنمی گرده!
علی گندابی رفت مدتی مقیم کربلا شد و کم کم که دیگه خالی شده بود، رفت نجف اشرف. میرزای شیرازی که به مسجد میومد تا علی رو نمی دید نماز نمی خوند تا علی هم خودش رو برسونه. یک روز که با هم تو مسجد نشسته بودن و علی داشته نماز می خونده، به میرزای شیرازی خبر میدن که فلان عالم در نجف به رحمت خدا رفته. گفت: باشه همینجا یه قبری بکنید نمازشو میخونم بعد خاکش می کنیم. خبر اومد که قبر حاضره، اما مرده زنده شد و قلبش به کار افتاده که میرزا گفت: قبر رو نپوشونید که حتما حکمتی در کاره. نماز دوم شروع کردن، تموم که شد گفتن میرزا هر کاری می کنیم علی از سجده بلند نمی شه. اومدن دیدن علی رفته، علی تموم کرده بود.
میرزا گفت: می دونید علی تو سجده چی گفته؟ خدا رو به حق امام علی قسم داد و گفت: خدایا یک قبر زیر قدم زائرای امام علی(ع) خالیه، میذاری برم اونجا؟

جهت دانلود فایل صوتی این داستان، برروی تصویر زیر کلیک کنید!

دانلود فایل صوتی داستان علی گندابی

(منبع: Yjc.ir)

 

 


 


منتظر پیام ها و نظرات شما عزیزان هستم؛ با تشکر ـ ع. دشتی

نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:



:: موضوعات مرتبط با این مطلب: نکات اخلاقی، ،
:: برچسب‌ها: توبه, علی گندابی, روضه امام حسین(ع),

بنده نه ادیبم، نه سیاستمدار، نه اقتصاددانم و نه هیچ چیز دیگر! سوژه های خود را از منابع مختلف گلچین می کنم، به امید آن که سهمی هرچند اندک در پُر کردن اوقات گرانبهای شما عزیزان داشته باشم. امیدوارم بنده را از نظرات مفید خود محروم نسازید!