ماجرای عجیب تولد و مرگ مأمون

دانلود تقویم 1394 با پس زمینه گل و طبیعت زیبا برای دسکتاپ کامپیوتر

تاریخ درج مطلب: 24 / 10 / 1391

مأمون که پس از قتل برادرش امین به سلطنت رسید، تولد و مرگ بسیار عجیبی داشت. وی برای جلوگیری از قیام علیه خود، پس از دعوت از امام رضا(ع) به خراسان، ایشان را در سال 198 قمری مسمول کرد و به شهادت رساند؛ بی شک آن ملعون، این شقاوت و قساوت را از پدر و مادر خود به ارث برده بود و ریشه ایشان خباثت را باید از زمان انعقاد نطفه وی جستجو کرد که ماجرایی خواندنی دارد.

تولدی عجیب!

مأمون پس از کشتن امین (برادر خود) با زبیده خاتون مادر وی ملاقات کرد و عذرهای فراوان خواست ولی هرچه عذرخواهی کرد جوابی نشنید. در این بین متوجه شد که زبیده خاتون زیرلب سخنانی می گوید. مأمون گفت: مرا نفرین می کنی؟ گفت: نه، ماجرایی را به یاد می آورم که تمام مقدرات تو در کشتن پسرم (حتی به قتل رساندن امام رضا(ع) توسط وی در آینده) از همان ماجرا رقم می خورد و آن ماجرا این است: روزی با پدرت شطرنج بازی می کردیم با این شرط که بازنده، هرآنچه فرد برنده خواست عملی کند. در این بین پدرت بر من پیروز شد و شرط کرد باید دور قصر را برهنه و عریان بگردی! من هرچه عذر خواستم قبول نکرد و بالاخره خواسته او را عملی کردم. پس از آن دوباره شروع به بازی کردیم و این بار من بر او غالب شدم و گفتم: باید با زشت ترین کنیز قصر، عمل زناشویی انجام دهی! پدرت هرچه التماس نمود، قبول نکردم، خوب گشتم و کنیزی بدشکل تر از مادر تو «مراجل» پیدا نکردم! او اجباراً این عمل را انجام داد و نطفه تو منعقد شد. حال این ماجرا به یادم آمد و داشتم زیر لب به خود می گفتم: «لَعَن الله اللجاج» (خدا لعنت کند لجاجت کننده را) که با اصرار آن روز خودم، امروز سبب قتل پسرم شدم!

مرگی عجیب تر!

دوران حکومت مأمون با بی رحمانه ترین امور از جمله کشتار اعضای خاندان نبوی و سرکوب قیام های علوی همراه بود تا اینکه در سال 218 قمری اجلش فرا رسید. ولی مرگ او نیز مانند تولدش منحصر به فرد بود! مأمون که پس از فتوحات روم راهی پایتخت خود بود، در مسیر بازگشت از چشمه ای گذر نمود و به دلیل آب و هوای مناسب و منظره دلگشا و سبز و خرمی که داشت، دستور داد در آنجا توقف کنند. برای مأمون جایگاه بسیار زیبایی آماده کردند. مأمون غرق تماشای آب بود که یک ماهی بسیار زیبا و نقره ای رنگ آشکار شد، گفت هرکس این ماهی را بگیرد یک شمشیر جایزه دارد. یکی از سربازانش ماهی را گرفت و همین که به جایگاه مأمون رسید، ماهی خود را به شدت تکان داد و از دست او خارج شد و در آب افتاد و مقداری آب بر صورت و گلوی مأمون پاشیده شد. در همان لحظه ناگهان لرزش بی سابقه ای تمام وجود او را فرا گرفت! سرباز برای مرتبه دوم ماهی را گرفت و مأمون دستور داد آن را کباب کنند. ولی لرز به طوری شدت یافت که هرچه لباس و لحاف بر روی او می انداختند آرام نمی شد و پیوسته از سرما شکایت می کرد. ماهی بریان شده را برایش آوردند ولی وی نتوانست حتی لقمه ای از آن بخورد. معتصم (برادر مأمون و حاکم بعد از وی) دستور داد تا وی را معالجه کنند. پزشکان پس از معاینه گفتند: ما از معالجه وی عاجزیم! این حالت لرز و ضربان نبض بی شک نشانگر مرگ وی است و تاکنون در طب، مانند این بیماری رخ نداده است. معتصم کسی را گماشت تا شهادتین را به وی تلقین کند ولی مأمون فرصت آن را نیافت و چشم از دنیا فرو بست. مأمون هنگام خوراندن انار یا انگور زهرآلود به امام رضا(ع) خدا را به یاد نیاورد و با کمال بی شرمی بر بالین امام(ع) حاضر گردید و با تزویر گریه می کرد، در حالی که امام مانند فردی مار گزیده و ماهی به خشکی افتاده به خود می پیچید. شاید ظهور ماهی و آب برای تنبیه و آگاهی آن ملعون بوده است به نحوی که خداوند انتقام حجت خود را بوسیله آن ماهی گرفت. ممکن است این ادعا هم صحیح باشد که مرگ مأمون به وسیله ماهی و لرز شدید، به این علت بوده که امام رضا(ع) در اثر زهر، هنگام شهادت مانند ماهیِ به خاک افتاده می لرزیده است و لذا صحنه شهادت امام(ع) در هنگام مرگ آن ملعون برایش تداعی شده باشد تا به عمق بی رحمی خود پی ببرد.

(تلخیص از: Yjc.ir)

 


 


منتظر پیام ها و نظرات شما عزیزان هستم؛ با تشکر ـ ع. دشتی

نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:



:: موضوعات مرتبط با این مطلب: وقایع تاریخی، ،
:: برچسب‌ها: امام رضا, مأمون,

بنده نه ادیبم، نه سیاستمدار، نه اقتصاددانم و نه هیچ چیز دیگر! سوژه های خود را از منابع مختلف گلچین می کنم، به امید آن که سهمی هرچند اندک در پُر کردن اوقات گرانبهای شما عزیزان داشته باشم. امیدوارم بنده را از نظرات مفید خود محروم نسازید!